جنگ آینده روسیه از نگاه ایرانی تحولات سیاسی و نظامی
جنگ آینده برای همه دولتها امری وحشتناک و نگرانکننده بوده و خواهد بود. این موضوع در دوران معاصر به خاطر پیچیدگی فناوریها و کثرت بازیگران و وضعیت عدم تقارن حاکم بر رفتارهای نظامی نگرانکنندهتر شده است. از این رو، مقوله جنگ آینده برای سیاستمداران و استراتژیستها به مفهومی جدی تبدیل شده و آیندهپژوهی در حوزه نظامی و امنیتی را به عنوان بنیادیترین و مهمترین قلمرو مطالعاتی آیندهشناسانه در آورده است؛ چرا که همه دولتها توجه به امنیت ملی را در رأس ملاحظات حکمرانی خود قرار میدهند و شناخت از وضعیت آینده در حوزه تهدیدات و جنگها امری راهبردی پنداشته میشود. البته نباید از نظر دور داشت که موضوع آینده دولتها و امکان بقای آنها در فردای جنگها امری دیرپا بوده و بویژه از سدههای هیجدهم و نوزدهم پا به پای تشکیل و تکثیر دولت ملتهای مدرن به فعالیتی فکری و آکادمیک تبدیل شده و هنوز هم به طور جدیتر ادمه دارد.
این موضوع در مورد روسیه از زمان حکومتهای تزاری هم صدق میکند. در متون روسی در مورد آیندهشناسی، تاریخ آیندهپژوهی در بخش جنگ و امور نظامی روسیه را به سال 1858 در زمانی که به ابتکار استاد نظامی امپراتوری د.آ.میلوتینا اولین مجله روسیه «مجموعه کارهای نظامی» در نشریه تحقیقات نظامی تأسیس شد، برمیگردانند. در صفحات این مجله به مشکلات نظامی، هنر نظامی و دیگر مشکلات بخش نظامی پرداخته میشد. پس از انقلاب 1918 مجلهای علمی نظامی با نام «امور نظامی» به چاپ میرسید. بعدها این مجله نام «تفکر نظامی» را به خود گرفت و تا به امروز زیر نظر وزارت دفاع روسیه فعالیت دارد. این نشریه در تمام طول تاریخ خود به بررسی وضعیت نظامی و چشمانداز آینده آن و نیز پیشبینیهایی در مورد محیط نظامی آینده پرداخته است. اساسا در قلمرو امور نظامی همه کشورها و از جمله روسیه، مفهومی بنیادین به نام دکترین نظامی وجود دارد که شناخت و پیشبینی آینده را به عنوان امری حیاتی برای دولتها در نظر میگیرد. مؤلفههاي اساسي یک دكترين نظامي عبارتند از:
الف. شناخت تهدیدات امنیتی اصلی و تحول آنها در آینده؛
ب. تصوير جنگ آينده: براساس تجربيات گذشته، محيط امنيتي كنوني و روندهاي درحال تغيير؛
ج. نيروهاي نظامي مورد نياز برای جنگ آینده: مقدورات و محدوديتها در منابع و نيروي انساني؛ و
د. شيوههاي جنگيدن در جنگهای آینده: استراتژي نظامي و عملياتي.
از این رو، تصویر و ترسیم جنگ آینده که امری ناشناخته و مبهم، ولی حیاتی و خطیر تلقی میشود موضوعی جدی است و ضرورت آیندهپژوهی برای داشتن درکی درست از آن از جمله وظایف مهم مراکز آیندهپژوه نظامی است. اگرچه این موضوع از ابتدای تاریخ بشر همواره مطرح بوده و در اندیشههای ایرانی، چینی و یونان باستان نیز مغفول نیفتاده، اما مفهوم مدرن دکترین نظامی و آیندهنگری و آیندهشناسی و پیشبینی جنگ را یک مقوله پروسی میدانند که کلاوزویتس آن را وارد دروس آکادمی نظامی نمود و روسها نیز از اواخر سده نوزده و اوان سده بیست به آن اهمیت دادهاند.
آنچنانکه گفته شد ريشههاي توجه به جنگ آینده و دكترين نظامي مسكو و مقوله آیندهپژوهی و پیشبینی در مورد آینده تهدیدات نظامی به دوره تزار در سده نوزدهم و بويژه سالهاي پس از جنگ روس و ژاپن برميگردد. در سالهای 1922 و 1912 تلاشهایی برای نخستین سند مربوط به دکترین نظامی به عمل آمد و سپس با انقلاب اكتبر و جايگاه مهم «جنگ و نيروي نظامي» براي بلشويكها، بحث در مورد دكترين نظامي و تدوين اصول و قواعد آن به امري اساسي تبديل شد، بهطوري كه ميخائيل فرونز مسئول تدوين آن گرديد و وی اصول پيشنهادي خود را در يازدهمين كنگره حزب كمونيست در آوريل 1922 مطرح كرد كه با برخي تغييرات به تصويب رسيد. از آن پس، سياست نظامي شوروي بر اساس مجموعه بسيار گستردهاي از انديشههاي نظامي مبتني بود كه به عنوان دكترين نظامي شناخته ميشد و این موضوع تا امروز ادامه یافته و شاهد هستیم که در آخرین سند دکترین نظامی روسیه در سال 2014 به ترسیم جنگ آینده با ناتو پرداخته شده است.
لذا يك ركن اصلي در هر دكترين نظامي توجه به جنگ آينده است. در واقع، آنچه كه در استراتژي امنيت ملي هر دولتي به عنوان تهديد تلقي ميشود، براي نيروهاي نظامي به عنوان «صحنه جنگ آينده» ترسيم ميشود. تصور جنگ آينده ميتواند از مباني ايدئولوژيك، تجربيات تاريخي، وضعيت موجود منازعات و جنگها در روابط بينالملل و بهويژه انقلاب در امور نظامي شكل بگيرد. اما در عرصه عینی و عملی آنچه که امکان شناخت را فراهم میآورد، موضوع آیندهپژوهی جنگ است.
در روسیه نیز چه در دوره شوروی و چه پس از آن همواره این موضوع مورد توجه بوده و ماهیت جنگهای جدید چه در سطح بینالمللی و چه در داخل برای مقامات امنیتی و نظامی کشور اهمیت داشته است. در واقع، اگر چه سلاحهای هستهای با ایجاد توازن ترس، امکان جنگ جهانی گسترده را محدود کردهاند اما جنگهایی چون افغانستان و یا جنگ خلیج فارس موضوعی است که برای دکترین نظامی روسیه قابل تصور بودهاند.
آیندهپژوهی جنگ و درک پیشینی از تحولات نظامی آینده در دوره اتحاد شوروي يك ركن اصلي دكترين نظامي را تشكيل ميداد. بر اساس اصول ايدئولوژيك ماركس و لنين، جنگ كارگران با سرمايهداران يك جبر تاريخي تلقي ميشد. اين موضوع، اگرچه از زمان استالين به تدريج به فراموشي سپرده شد و عمدتاً جاي خود را به رقابت ابرقدرتها بر سر منافع ملي و حوزههاي نفوذ خارجي داد، اما در پرتو مفهوم «انقلاب در امور نظامي»، سايهاي از ترس را بر سر تصميمگيران نظامي و امنيتي مسكو افكند. ارتش شوروي همواره مدعي بود که دكترين نظامي، هنر نظامي و ساختار ارتش همواره بايستي با ماهيت جنگهاي آينده هماهنگ باشد و بر اساس آموزههاي لنين عقيده داشت كه نداشتن سلاحهايي همانند آنچه كه در دست دشمن است، يك جرم غيرقابل بخشش است. همين اواخر، وزير دفاع شوروي، يازوف تأكيد داشت كه اتحاد شوروي خود را بايد براي همان چيزي آماده كند كه دشمن در حال آماده شدن است.
در اوايل دهة 1980، نوشتههاي موثق نظامي شوروي يك اجماع داخلي را ارائه نمود كه «جنگ آينده پيمان ناتو و ورشو يك جنگ طولاني متعارف خواهد بود كه چندين صحنه نبرد قارهاي و دريايي را در برميگيرد.» با وجود محدوديتهاي مالي و دكترين دفاعي جديد، اين توافقنظر تا سال 1990 همچنان باقي بود. براي مثال، در يكي از مقالات مجله انديشه نظامي (اواخر 1988)، ژنرال سلمانوف رئيس آكادمي ستاد كل هشدار داد كه اگرچه اتحاد شوروي و پيمان ورشو بايد براي انواع جنگها آماده شوند، اما آنها بايد بيشتر به مسئله «جنگ جهاني طولاني» تأكيد كنند. وي ادامه ميدهد كه، زمينههايي وجود دارد كه ميتوان اعتقاد داشت كه «دشمنان تنها با استفاده از ابزار متعارف تخريب تلاش خواهند كرد به اهداف استراتژيك ـ سياسي خود دست يابند». مشخصة چنين جنگي يك تهديد دائمي است كه دشمن از تبليغات هستهاي استفاده خواهد كرد.
از آنجا كه در تمام سالهای جنگ سرد انتظار ميرفت جنگ آينده، برای قدرتهای بزرگ و از جمله شوروی یک جهاني باشد، آیندهپژوهان نظامی مسکو تأكيد داشتند كه كنترل فضا براي عملياتهايي كه هدف آنها كنترل بخشهاي وسيعي از زمين است، سرنوشتساز خواهد بود. در حقيقت شورويها ادعا ميكردند كه تأكيد اصلي ابتكار دفاع استراتژيك، دفاع موشكي ضدبالستيكي نيست، بلكه توسعه انواع جديد تسليحاتي است كه حتي از تسليحات هستهاي مؤثرتر است. گفته ميشود اين تسليحات هنگامي كه در فضا بهكار گرفته شوند، قادر هستند جايگزين تسليحات هستهاي شوند و نقشي جهاني را به خود اختصاص دهند. از اين رو، ديدگاه نظامي شوروي، بيشتر پيرامون ساختاربندي مجدد و ايجاد يك دفاع جهاني ستونبندي شده عميق با يك بخش فضايي بود كه نهايتاً هم براي مقاصد تهاجمي و هم دفاعي آماده ميگشت. سيستمهاي شناسايي، مراقبت و هدفگيري فضاپايه كه همزمان با ابزارهاي حمله دوربرد در ارتباطند به جنگ جهاني و غيرهستهاي واقعيت ميبخشند. اين مجموعههاي بهاصطلاح شناسايي ـ ضربه، بينش ارتش شوروي را نسبت به جنگ آينده در قرن بيست و يكم شكل ميداد. بنا به گفته دريادار شووانين، مأموريت نيروي دريايي شوروي برای جنگ آینده باید حفظ سرزمين سوسياليستها (و در يكي از برآوردهاي 1979، متحدين پيمان ورشو) در برابر تجاوز احتمالي از محورهاي دريايي و اقيانوسي باشد. در عين حال، اندیشه ورزان نظامي شوروي تأكيد داشتند كه نيروهاي دريايي شايد نقش اصلي را در جنگ آينده بازي خواهند كرد. آنها ميگفتند كه اين نقش فزاينده، بويژه از ماهيت تكنولوژيهاي پيشرفته غيرهستهاي ناشي ميشود: «توان حمله موشكهاي مسلح متعارف و پرتاب از زيردريايي و تسليحات كشتيبرد انرژي هدايتشده، و انسجام پيوستة سكوهاي دريايي با سيستمهاي فضاپايه.
در مراکز آیندهپژوهی مسکو یکی از مقولههای پژوهش در مورد آیندهشناسی جنگ به ماهیت سلاحها و ابزارها و روشهای دشمن بر میگردد و جنگافزارهايي كه در جنگهاي مهم بهكار گرفته خواهند شد محور اصلي تجديدنظر روسها در مورد شناخت جنگ آينده است. در اوايل دهة 1980 مارشال اُگاركف در یک مرکز مهم آیندهپژوهی جنگ توجه خاصي را به تكامل شيوههاي عمليات رزمي تحت شرايطي كه دشمن از سيستمهاي پيچيده رزمي دقيق، ابزارهاي جديد شناسايي و جنگ الكترونيك و سيستمهاي خودكار هدايت جنگافزارها و فرماندهي و هدايت سربازان استفاده ميكند متمركز نمود. همزمان با توسعه مفاهيم و دكترين نبرد هوا زمين غرب و تركيب آن با استقرار رزمي سلاحهاي متعارف جديد، روسها درك كردند كه غرب از لحاظ كيفي در مسابقه تسليحاتي به يك برتري تعيينكننده نائل آمده است.
در سالهای پس از فروپاشی ديدگاه مراکز نظامی روس در مورد جنگ آينده و تكنولوژيهاي غيرهستهاي پيشرفته، عمدتا مبتني بر بهكارگيري حتمي رزمي جنگافزارهاي هستهاي نسل سوم بود. براي مثال ژنرال اف. گانتار ادعا نمود كه ايالات متحده امريكا جنگافزارهاي نسل سوم (جنگافزارهاي ليزري اشعه ايكس داراي نيروي هستهاي، جنگافزارهاي داراي امواج الكترومغناطيسي هستهاي همراه با ذرات ريز با سرعت بالا و امثالهم) را در چارچوب برنامه ابتكار دفاع استراتژيك (جنگ ستارگان) توسعه داده است. آخروميف ادعا نمود كه امريكاييها به وسيله چنين سيستمهايي ميتوانند جنگافزارهاي هستهاي طرف مقابل را در مقياس وسيعي منهدم نمايند و استدلال نمود كه پس از آن، آنها داراي همان ظرفيت و توان ضربتي خواهند بود كه ما دارا ميباشيم و همزمان قادر خواهند بود بهطور كامل (يا لااقل با يك سطح بسيار بالايي از اعتماد) در مقابل ضربات ما از خود حفاظت نمايند و سرانجام طرفين در يك موضع كاملاً نابرابر قرار خواهند گرفت.
به اين ترتيب، به نظر ميرسد كه سيستمهاي پيچيده شناسايي ـ ضربتي و جنگافزارهاي هوشمند هسته مركزي جنگ در قرن 21 را تشكيل دهند. تئوريسينهاي نظامي روسيه با ارائه چنين تحليلهايي، جنگ آينده را به گونهاي پيشبيني ميكنند كه بدون نياز به تصرف و اشغال سرزمين دشمن و تنها با انهدام توانمندي و بنيان نظامي آن ميتوان به اهداف سياسي نظامي رسيد.
یکی از پدیدههای مهمی که تأثیر زیادی بر مراکز و اندیشهوران آیندهپژوهی نظامی در روسیه داشت جنگ 1991 خلیج فارس بود که تغييرات مهمي را در درک ضرورتهای آیندهپژوهی جنگ ایجاد نمود. بر اساس تفاسير اوليه تحلیلگران نظامی روسيه از جنگ خليج فارس، اين جنگ نه تنها ثابت كرد كه ماهيت آفند تغيير نموده است بلكه همچنين نشان داد ماهيت جنگ نيز تغيير اساسي يافته است. بنابراين، همانطور كه امروز درك ميشود به عقيده كارشناسان نظامي، درنظرگرفتن مفاهيم آفند و پدافند بهوسيله نيروهاي زميني ديگر منسوخ شده و اشتباه خواهد بود. از اين رو، از زمان جنگ خليج فارس در تقريرات و اظهارات روسها، مفهوم «پاسخ مناسب» جايگزين عمليات پدافندي محض در آغاز جنگ گرديده است. به عقيده نظاميان روسيه، جنگافزارهاي متعارف پيشرفته نقش غافلگيري را در جنگ نوين افزايش داده است. براي مثال ژنرال وروبيف به هنگام استدلال در مورد تأثير سلاحهاي متعارف پيشرفته بر عمليات رزمي، متذكر ميشود كه در گذشته به منظور غافلگير نمودن دشمن عمدتاً از روشهاي انفعالي استفاده ميگرديد ليكن از سال 1991 اقدامات فعال اهميت بيشتري يافته است، اين اقدامات مانورهاي غافلگيرانه در زمين و هوا، آفند غيرمنتظره و اشكال نبرد غيركليشهاي و سيستمهاي آتش انهدامكننده را دربرميگيرد
به عقيده ژنرال اسليپ چنكو، قبل از جنگ خليج فارس به دليل نياز به نيروهاي زميني وسيع و انبوه و كمبود سلاحهاي متعارف پيشرفته، نيل به غافلگيري امكان واقعي نداشت، ليكن اين جنگ ثابت نمود كه رسيدن به غافلگيري بهوسيله سلاحهاي متعارف پيشرفته امكان واقعي يافته است و اكنون گفته ميشود براي اولين بار در جنگ غيرهستهاي، اصل غافلگيري در روند و نتيجه جنگ تعيينكننده ميباشد. بهطور كلي، تفسير اوليه روسها راجع به جنگ خليج فارس پيشبينيهاي قبلي آنها را در مورد كاهش نقش نيروي زميني و افزايش نقش نيروي زميني و افزايش نقش نيروي هوايي، پدافند هوايي و نيروي دريايي تأييد ميكند. اما بهطور ويژهاي اين تفسير تحت تأثير عوامل بودجه و طرفداري مفسرين نظامي از اين يا آن شاخه نيروهاي مسلح كه مختص تمام سازمانهاي نظامي است ميباشد.
دیدگاه آیندهپژوهانه روسها در مورد جنگ آینده در سالهای بعد و بویژه در نخستین دهه سده 21 بیشتر تحت تاثیر جنگهای کوزوو (1999) و افغانستان (2001) و عراق (2003) و سپس جنگ لیبی و سوریه از 2012 تا 2017 تحول یافت و ارتش روسیه در سوریه عملا درگیر نخستین جنگ خارج از قلمرو شوروی سابق شد. در اسناد دکترین نظامی این کشور از سال 2000 تا کنون نگاه به جنگ آینده در پرتو آن بحرانها بازتاب یافته است. در سند سال 2000 آمده است كه «فدراسیون روسیه در چارچوب بازدارندگی راهبردی مسلحانه توسل به سلاحهایدقیق را پیشبینی میکند». فدراسیون روسیه در پاسخ به کاربرد سلاحهای هستهای و دیگر انواع سلاحهای کشتار دستهجمعی علیه روسیه و یا متحدانش و نیز در صورت تجاوز به فدراسیون روسیه با استفاده از سلاحهای متعارف که بقای دولت را زیر علامت سوال ببرد، حق توسل به سلاحهای هستهای را برای خود محفوظ میکند. تصمیم درباره توسل به سلاحهای هستهای توسط رئیس جمهور فدراسیون روسیه اتخاذ میشود.»
از این رو، ملاحظه میشود که در روسیه موضوع آیندهپژوهی در باره امور نظامی و بویژه امر خطیر جنگ در تمام سالهای سده بیستم میلادی و پس از آن تا امروز مورد عنایت بوده و هرگز از آن غفلت نشده است. از سوی دیگر طبیعتا پس از فروپاشی شوروی روند توسعه نظامی و نگرانی از آینده ادامه یافت.
----------
نویسنده: دکتر جهانگیر کرمی - دانشیار روابط بین الملل دانشگاه تهران و عضو شورای علمی ایراس
منبع: ایراس
نظرات کاربران